گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
حماسه حسینی
جلد سوم
مقدمات ولايت عهد يزيد



عقاد می‏گويد ( ص 29 - 31 ) : معاويه قصدش اين بود كه خلافت را تبديل‏
به ملك اموی كند و در فكر زمينه برای يزيد بود تا ديد پير شده و ممكن‏
است بميرد و اين كار انجام نشود . به مروان حكم نوشت كه از مردم بيعت‏
بگيرد و چون خود مروان طمع در خلافت داشت اباء كرد از اين كار ، و
ديگران را هم عليه يزيد تحريك كرد . معاويه مروان را معزول كرد و بجای‏
او سعيد بن العاص را حكم داد و به او موضوع را نوشت . البته كسی به‏
سخنش پاسخ موافق نداد . معاويه نامه‏هايی به امام حسين ( ع ) و عبدالله‏
بن عباس و عبدالله زبير و عبدالله جعفر نوشت و سعيد را مأمور ايصال كرد
كه جواب بگيرد ( و ظاهرا هيچكس جواب ننوشت ) . به سعيد نوشت : و
لتشد عزيمتك و تحسن نيتك ، و عليك بالرفق ، و أنظر حسينا خاصه فلا
يناله منك مكروه ، فان له قرابة و حقا عظيما لا ينكره مسلم و لا مسلمة . .
. و هو ليث عرين ، و لست آمنك ان ساورته ألا تقوی عليه . ( 1 ) سعيد
رنجها در اين راه برد كه مردم را و

بالاخص اين چند نفر را راضی كند ( و موفق نشد ) . معاويه خودش به قصد
مكه ( ظاهرا و باطنا برای بيعت گرفتن برای يزيد ) به مدينه آمد و همين‏
چند نفر را خواند و با نرمی و تعارف گفت : من ميل دارم كه شما با يزيد
كه برادر شما و ابن عم شماست بيعت كنيد به خلافت ، و البته اختيار عزل‏
و نصب با شما خواهد بود و همچنين جبايت و تقسيم مال و اسم خلافت از
يزيد باشد ! ابن زبير گفت : بهتر اينست كه تو يا مثل پيغمبر بكنی كه‏
هيچكس را معين نكرد و يا مثل ابوبكر بكنی كه كسی از غير فرزندان پدر خود
انتخاب كرد ، يا مثل عمر كار را به شورا واگذاری . معاويه ناراحت شد و
روی خشونت نشان داد ، به او گفت : غير از اين هم سخنی داری ؟ گفت نه .
به ديگران گفت شما چطور ؟ آنها هم گفتند : نه . گفت : عجب ! شما از
حلم من سوء استفاده می‏كنيد . گاهی من در منبر خطابه می‏خوانم ، يكی از شما
بلند می‏شود و مرا تكذيب می‏كند و من حلم می‏ورزم . قسم به خدا اگر يكی از
شما در اين موضوع سخن مرا رد كند از من سخنی نخواهد شنيد تا آنكه شمشير
به فرقش فرود آيد : لئن رد علی أحدكم فی مقامی هذا لا ترجع اليه كلمة
غيرها حتی يسبقها السيف الی رأسه ، فلا يبقين رجل الا علی نفسه . بعد به‏
رئيس شرطه امر كرد كه بالای سر هر كدام از اينها دو نفر مسلح بگذارد و
دستور داد كه هر كدام از اينها كه در پای منبر من
بخواهد سخنی به تصديق يا تكذيب بگويد گردنش را بزن ( 1 ) .
بعد از اين مقدمه معاويه به منبر رفت و بعد از حمد و ثنای پروردگار !
[ گفت : ] اين جماعت بزرگان مسلمين و نيكان مسلمين می‏باشند . هيچ كاری‏
بدون رأی و نظر و عقيده اينها انجام نمی‏شود و بدون مشورت اينها كاری‏
نبايد انجام شود . اينها عقيده دارند كه با يزيد بيعت شود و خودشان هم‏
بيعت كردند : هؤلاء الرهط ساده المسلمين و خيارهم لا يبرم أمر دونهم ، و لا
يقضی الا علی مشورتهم و انهم قد رضوا او بايعوا ليزيد ، فبايعوه علی اسم‏
الله . فبايع الناس ! ( 2 )
معاويه در عين حال می‏دانست كه اين بيعت اساسی ندارد ، لهذا وصيت كرد
به يزيد كه بعد از مردنش از اينها بيعت بگيرد - به ترتيبی كه در "
نفس المهموم " هست - ولی يزيد كه جوانی و بی تجربه بود و مستشارهائی‏
مثل مستشارهای پدرش از قبيل
عمرو عاص و زياد و مغيره نداشت ، در عمل خشونت كرد و در نامه‏ای كه به‏
وليد بن عتبة بن ابی‏سفيان عامل آنوقت مدينه نوشت اينطور نوشت : " خذ
حسينا و عبدالله بن عمر و عبدالله بن الزبير بالبيعة اخذا شديدا " ( 1 )
. وليد فرستاد دنبال مروان برای مشورت ، الی آخر